چه فخری می فروشم به خدا که صبر می کنم در فراق همسری که مجاهد راه اوست این روزها حتی صدایت را نمی شنویم! کجایی که حتی امواج مخابراتی هم پیدایت نمی کنند؟ کودکمان بهانه ات را می گیرد اما همینکه کسی می گوید بابایت کجاست؟، سرش را بالا می گیرد و می گوید: رفته تبلیغ امیدوارم امواج معنویتت، به عمق قلب مردم رسوخ کند و با کوله باری از پاکیها، مثل همیشه ما را در زیر باران رحمت خدا قرار دهی دلمان تنگت شده مبلغ من: وااااااااااااااااااااااااااااااااای امتحانام نزدیکه!
چه ناسپاس همسرانی هستم که عمری فراق سایه ی سری که در راه مجاهدت، از دست رفت را شکیب آوردند
از خودم...
از ناشکیبی و بیتابی ام...
از فخر فروشی ام...
به تو پناه می برم پروردگار مهربان
-------------------------------
پ ن: بیقرار تو امو در دل تنگم گله هاست آه بیتاب شدن، عادت کم حوصله هاست...
برای کم حوصلگی ام دعا کنید
هیچی بلد نیستم! هیچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچی!
او: من بچه را میگیرم تو درس بخوان!
من: خب گناه داری! خسته می شی. صبح و عصر کلاس داری!
او: هنوز خیلی بدهکارم! جای تمام شبهای امتحانی که پا به پایم بیدار نشستی تا خوابم نبرد
----------------------------------
پ ن: تلافی های شیرینت را دوست دارم. هرچند من با یکی دیگر، معامله کرده ام
Design By : Pichak |